-9-

دارم به تکرار نخواستنی ای میرسم. اما نوشتن پناه و تسکین منه.

میل به در پرده موندن بعضی حرفها رو نمیفهمم اما میلی هست درونم که حائلی باشه برای گفتن حرفها. پرسیدی اشتباهی کردم؟همه حرفها موند توی سینم.

شد تب دیشب.شد تیرکشیدن های قلبم و ضعفی که بر بدنم قالب شده.

من که نخواهم گفت اما تو باید میشنیدی.

بالاخره آهنگی برای این آواز دلم پیدا میکنم و سبک میشم.

حدهای دنیام چقدر عوض شده.قبلا برای گریستن "شبان آهسته میگریم" کافی بود. "دیلمان" بی تردید کارساز بود.اما الان از کار افتاده.

یافتمش.فکر کردن به اینکه تو چه حالی داری؟میتونه منو بشکنه.

نباید به اینجا دعوتت میکردم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها